Sunday 25 November 2007

هنر و تاثیر آن در دل انسانها

من دوباره برگشتم و نمی دونم چه انگیزه ای باعث شد که دوباره برگردم و مطلب بنویسم. شاید این وسوسه در من داره پر رنگ تر میشه که بیشتر بنویسم. من همیشه فکر می کردم که یا نباید بنویسم ، یا اگر می نویسم از مطالب مهم خبری باشه تا برای دیگران هم خوندنش جالب باشه ولی الان فکر می کنم که نوشتن مطالب دیگر هم می تونه جذاب باشه.
البته این مطلبی که الان می نویسم یک جورایی مربوط به موسیقیست دوباره و تاثیر جادویی موسیقی در دل انسانها.
اساسا این مساله که هنر همواره با دل انسان سرو کار داشته و اون بعد معنوی و روحانی انسان از ابتدا باعث پیدایش هنر در زندگی بشری شده است بر همگان روشن و واضح می باشد. اما شاید بتوان گفت که هنوز چرایی و روند این تاثیر و به نوعی شاید نیاز روحی در خلق هنر و بهره مندی از هنر به روشنی مشخص نیست. البته می دانم که دانشمندان و روانشناسان تحقیقات گسترده ای در این زمینه انجام داده اند و به نتایج بسیاری هم رسیده اند اما به هر حال در موقعیت های مختلف و برای انسانهای مختلف میزان پاسخگویی به پدیده های هنری و کلا زیبایی های موجود یکسان نیست و این امر باعث پیچیدگی در تحلیل این احساس می شود.
از این که بگذریم آنچه که مشخص است هنر تاثیری جادویی بر روح و روان انسان دارد و باعث می شود که رفتار انسان در زندگی متفاوت گردد و واکنش های حسی و ملموسی به آن نشان دهد.
به طور مثال می رسیم به هنر موسیقی که منظور نظر من هست . واقعا می توان گفت که موسیقی شاید از تاثیر گذار ترین هنر های بشریست که همواره تاثیرات شدیدی بر احساسات انسان می گذارد. یکی از نکات دیگر که به نظر من می رسد این است که همه ی انسانهایی که بر روی زمین زندگی می کنند از هنر موسیقی بهره مند هستند یعنی در همه ی فرهنگ ها پدیده ی موسیقی وجود دارد . نکته ی دیگر اینکه باز در همه ی فرهنگ ها هنر موسیقی پیوندی جالب با مذهب یا به نوعی ادیان مختلف دارد از این نظر که همواره مراسم مذهبی و دینی در هر شکل و صورت در همه جای دنیا همراه با موسیقی انجام می شود . الان که فکر می کنم مثلا پیوند موسیقی و کلیسا و خواندن اشعار مذهبی در گروههای دسته جمعی و به صورت کرال یا مثلا حتی سرخ پوستان در اجرای مراسم مذهبی خود از موسیقی بهره می برند و همه ی اقوام و ادیان.
برسیم به دین اسلام که البته امروزه و در کشور ما ایران به نوعی به نظر می رسد که به کل با موسیقی قهر است اما نظر من اینچنین نیست. اگر به ابتدای اسلام بنگریم و رفتار پیامبر عظیم الشان پی می بریم که همواره موسیقی در زندگی آن دوران نیز جریان داشته و دین اسلام نه تنها مخالفتی با موسیقی نداشته بلکه همواره از آن برای افزایش دامنه تاثیر و گسترش خود بهره برده.
توجیه من چنین است : چرا توصیه شده قرآن را با صوت و آهنگین و با صدای بلند بخوانید؟ مگر غیر از این است که قرآن را با الحان موسیقایی می خوانند و همین موسیقیست که(البته به همراه جادوی کلام الهی) دل هر شنونده ای را نرم می کند و به لرزه می اندازد؟! مگر موسیقی جز هدیده ای از جانب همان پروردگاریست که قرآن را نیز به انسانها و بشریت هدیه کرده است؟ اگر موسیقی پدیده ای شیطانی بود آیا امکان جمع شدن آن با کلام الهی بود؟
خوب این مقدمه را گفتم تا بگویم که این است که از نظر من همواره موسیقی در زندگی و رفتار انسانها تاثیر دارد و یکی از پایه های وزین و مهم هر فرهنگی موسیقی موجود در آن فرهنگ می باشد.
سخن به درازا کشید اما بگذارید این را هم بگویم اینکه من به شخصه به عنوان هنرجویی در وادی موسیقی همواره با این مساله برخورد داشتم که همواره موسیقی که من اجرا می کنم دل شنونده را نرم می کند و در آن ایجاد محبت و احترام می کند . خیلی پدیده ی جالبیست وقتی شما ساز می زنید یا آواز می خوانید و این کار را به نحو خوبی انجام می دهید که در دل شنونده تاثیر می گذارد با بازخوردی مثبت و محبت آمیز و سرشار از احساس روبرو می شوید. از این منظر است که همواره هنرمندان و به خصوص هنرمندان موسیقی در جوامع مختلف از پر طرفدار ترین ها هستند و عاشقان و علاقه مندان زیادی دارند.
در این مقال کفایت می کند تا به امید حق باز هم توفیق نوشتن حاصل شود.

No comments: