Tuesday 17 July 2007

بالاخره کنسرت محمدرضا لطفی با همه حرف و حدیثها انجام شد ولی ابن تازه اول ماجراست!


سلام به دوستان عزیز و گرامی.

بر آن شدم به مناسبت انجام کنسرت استاد محمدرضا لطفی و با توجه به اینکه موفق شدم یکی از سه شب این اجراها را که شب دوم آن بود ببینم مطلبی در این باب بنویسم و حس و نظر خود را درباره آنچه دیم و شنیدم در این کنسرت برای دوستان بیان کنم.

در توضیح لازم می دانم ذکر کنم که بنده به هیچ وجه ادعای منتقد هنری بودن ندارم و نظر خود را بیشتر از زاویه دید یک بیننده و
علاقه مند به موسیقی دستگاهی ایران که همچنین طرفدار و علاقه مند به آثار محمدرضا لطفی است و همواره شیوه نوازندگی و آثار ایشان را از گذشته تا به حال دنبال کرده و به تحول و به نوعی شاید بتوان گفت تکامل شیوه بیان ایشان بخصوص در نوازندگی تار و سه تار توجه داشتم بیان می کنم خوب در کنار این مساله سالیانی البته نه چندان طولانیست که دروادی موسیقی وارد شده ام و خود به امر نوازندگی تار و بخصوص سه تار به صورت جدی مشغولم و واقعا عاشق موسیقی ایرانی هستم و به مسایل و اتفاقاتی که در این وادی می افتد حساس و علاقه مند.بنابر این از این رهگذر است که با شوق و اشتیاق فراوان از شهرستان برای دیدن این کنسرت رنج سفر را بر خود هموار ساختم تا بتوانم یکی ازقلندران این وادی را از نزدیک ببینم و صدای سازش را از نزدیک بشنوم و به گوش جان بنیوشم.ولی باید بگویم که در کل آن شور و حالی که من انتظار داشتم و آن لطفی که من تصور می کردم را آن شب مشاهده نکردم.حال باید بگویم که دلایلی که آن شور و حال و هوا در من ایجاد نشد (البته به جز دقایقی چند در پایان قسمت تار نوازی که ایشان دف در دست گرفتند و قسمت کمانچه نوازی که بیات ترک نواختند در شب دوم) دلیل این مساله مواردیست که در باره آن با دوستان صحبت خواهم کرد. یعنی اصلا به نظر می رسید که محمد رضا لطفی از ابتدایی که وارد صحنه شد(البته با 45 دقیقه تاخیر) و بر روی سن رفت و در جای خود نشست از آن آرامش لازم برخوردار نبود(البته بر خلاف ظاهر ایشان که نشان دهنده این مساله نبود) و به اصطلاح خودمانی حالش خوش نبود ایشان دقایقی با ساز بازی کرد و دیوان حافظ را باز کرد و شروع به نواختن شور کرد با کوک دو سل لا ر که البته ایشان از گذشته بر روی تا و سه تاز از این کوک استفاده می کردند ولی بیشتر با نواخته های استاد شهناز این کوک شهرت دارد (البته این کوک همواره مورد استفاده همه نوازندگان تار و سه تا بوده و هست فقط به خاطر توضیح عرض کردم) مضراب های اولیه خوب بودند و محکم و با اعتماد به نفس ولی یک مقدار که پیش رفت مثل این بود که مساله ای آرامش ایشان را به هم ریخت که البته من این را حس کردم و بعد از دقایقی مضراب از دست ایشان رها شد و بر زمین افتاد که البته مساله مهمی نیست ولی خوب این به نوعی باعث شد که ایشان یک مقدار از حال و هوای لازم خارج بشوند و بعد هم سیمهای تار با پارچه شلوار ایشان بخورد می کرد که مدام ایشان لباس خود را مرتب می کردند و جای تار را درست می کردند که من هیچ وقت در کنسرت های تصویری دیگر که از ایشان دیده بودم چنین موردی را مشاهده نکرده بودم چون ایشان تار را بسیار زیبا و راحت دردست می گیرند که در نوع خود بی نظیر است . خلاصه از جزئیات که بگذریم مطالبی که ایشان در شور و دشتی نواختند بوی تکرار و حتی تقلید می داد یعنی در یک ضربی که نواختند آدم یاد ساز استاد شریف و استاد شهناز می افتاد نا خود آگاه که به نوعی از نوازنده صاحب سبکی همچون لطفی چنین انتظاری ندارد و همچنین جملات تکراری و همینطور پت پت ها و سوتی هایی که کما بیش در ساز ایشان مشاهده می شد به نظر می رسید که ایشان به زحمت ریز می زنند و خلاصه همه این مسایل باعث می شد آدم با خود فکر کند که ایشان همان لطفی سابق یا لطفی همیشگی نیست کسی که در قطعه بیداد مشکاتیان تار زده و آن آثار تکنیکی و عالی را خود ساخته و اجرار کرده البته بگویم اینها درد دل است و نظر شخصی من و هیچگونه اهانتی به پیشگاه جناب لطفی و طرفداران آنها که من نیز جزوشان هستم نباشد.خلاصه البته هوا هم در آن شب مناسب نبود و رطوبت بالا بود که اصلا برای سازها بخصوص تار و کمانچه مناسب نبود . و از حواشی شب دوم اینکه استاد ظریف هم در قسمت اول حضور داشتند و در وقت استراحت اول محل کنسرت را ترک کردند که اتفاقا بنده عکسی هم موفق شدم از ایشان بگیرم که قرار می دهم. و دیگر اینکه در فیلم برداری کنسرت و تصاویری که با ویدیو پروجکشن بر روی دو پرده ای که در دو طرف سن گذاشته بودند می افتاد مخصوصا در قسمت اول یک خساستی در نمایش پنجه استاد حس می شد که عمدی بودن این مساله را القا می کرد و خلاصه قسمت کمانچه نوازی بهتر بود استاد سر حال کمانچه زد و من لذت بردم ولی از شانس ما باز ایشان آن شب بیات ترک زد که تکرار مکرراتی بود که در کاست خموشانه نیز نواخته بودند و من حتی قبل از انتشار آن کاست نیز شنیده بودم . خلاصه می رسیم به سه تار ایشان مضراب فلزی را در انگشت سبابه فرمودند و شروع به نواختن کردند که صدای بسیار بد و خشکی می داد البته من از قبل شنیده بودم و خوانده بودم که ایشان ناخن مناسبی برای مضراب سه تار ندارند ولی می گفتند که مضرابی از استخوان یا چیزی شبیه به آن برای خود ساخته است که صدای خوبی می دهد ولی در آن شب خبری از این حرفها نبود مضرابی فلزی را در انگشت سبابه کردند و شروع به نواختن کردند که این صدا برای من اصلا دلچسب نبود و باز مطالبی که در دلکش ماهور و ماهور نواخته شد تکرار مکرراتی بود که در کاست رمز عشق نیز نواخته شده بود ( از نظر جمله بندی ها و کلام موسیقایی) . خلاصه در پایان باید بگویم که به هر حال لطفی هواره لطفی است و خواهد بود و من هم در کل راضی بودم و کلی هم استفاده کردم از نظر آموزشی ولی این مسایل برایم مطرح بود که دوست داشتم با دوستان در میان بگذارم. فقط مطلب آخر اینکه منتقدانی که در روزنامه ها و خبر گذاری ها مطلب نوشتند در باره این کنسرت واقعا یک طرفه و جانب دارانه بود به نظر من و فقط تعریف کردند و خلاصه این مطالب هم مطرح بود.

2 comments:

delnavaa said...

Hazrat'e mooooooooousssaaa!! :D

Music is my world said...

aare be khodaa.
halaa ke injaa sar mizani pass baayad matlab benvisam :D